از خــود ناراضـــی !

وبـنگـاشـتـه های حــ ـسـ ـیـ ـن

از خــود ناراضـــی !

وبـنگـاشـتـه های حــ ـسـ ـیـ ـن

اینقدر نچسب به من ...

 

یادش بخیر موقع هایی که بچه بودیم ... همه می خواستن لپ مارو بوس کنن , هی مارو این ور و اون ور می بردن و حلوا حلوا می کردن ... اما حالا چی ؟؟ حالا تا نزدیکشون میشی که بغلشون کنی مگن برو بـــرو خودتو نچسبون بهم که خوشم نمیـــــــــاد ...  

من نمی دونم از بچگی تا حالا مگه من چه فرقی کردم یا چه کامیونی منو له و لورده کرده که اینا حاضر به دیدن قیافه من نیستن ؟ ( اصلاً به درک ) ...  

 

دیروز داشتم توخیابون می رفتم که یهو چشمم خورد به یه آدامس جویده شده که کف پیاده رو مثل موکت چصبیده چسبیده بود به آسفالت . بعد همونجا نظریه آدامسازیسازیون رو دادم که اشاره به این داشت که در این دوره از زندگی ارزش بنده به اندازه همان آدامس چسبیده به کف پیاده رو بوده و لــه و لــورده کردن آن بلامانع می باشد. چند روز بعد هم یه آسفالت جدید ریختن اونجا و بنده حقیر رو که با کسی کاری نداشتم و رو آسفالت دراز کشیده بودم و مشغول نظاره ملت همیشه در صحنه بودم رو زارت کردن و یه ماله هم روش کشیدن. اوه راستی غلتکه عجب چیزی بود ... چند وقتی کمرم غـــولَنج کرده بود که بحمدالله برطرف شد ... 

اومدم از هند اومدم با ...

زیـــــاد نگــاش نـــکن ضرر داره ! 

سلام . این وبلاگ منه . نمی دونم چی میخوام توش بنویسم ولی گفتم بیام و اصرار شما رو اینقدر رد نکنم تا یه وقت خدایی نکرده ناراحت نشید ... شاید در برنامه های بعدی خط های تلفن رو باز کردیم و با هم یکم صحبت کردیم ... اصلاً یکی به من بگه من الان چرا نمیرم بخوابم و اینقدر شر و ور میگم ؟؟؟ خـــــب اشکالی نداره چون به تو ربطی نداره اینجا بلاگمه هر چی میخوام میتونم توش حرف چرت و چولا بزنم ... در ضمن از پذیرفتن هر چی آدم زاقارتِ جواتِ خز و خیل معذوریم شرمنده حتی تویی که الان داری وبلاگمو می خوونی ... نظر هم دادین ممنون اگر هم ندادین به تخمم  ...